"زمانی که حجم نقدینگی در بازار برای رشد کافی نباشد، دائم سهامداران از سهمهای مختلف سوئیچ میکنند تا بتوانند سود بگیرند." اگه گفتی کی از زیاد شدن تعداد معاملات، سود می بره؟ هیسسس..!
تنها چیزی که میتواند این مشکل را حل کند زمان است. در همه بازارهای مالی زمانی که یک طیف جدید و گروه جدید با حجم قابلتوجهی نقدینگی وارد بازار میشوند بازار را متلاطم میکنند و آن تفکر زمانی طول میکشد که در بازار حل شود و بر اساس چارچوبهای منطقی بازار عمل کند. بنابراین تنها راهکار زمان است یعنی باید یکی دو سال بگذرد تا بازار به این نتیجه برسد همان چارچوبی که قبلا نسبت به آن معتقد بود، چارچوب منطقیتری است و افردی که روزانه دادوستد میکنندهم کمکم متوجه خواهند شد که خرید سهم با مدل فعلی و بر اساس اخبار هیجانی توجیهپذیر نیست و رفتهرفته تفکرشان منطقیتر و ریسکگریزتر میشود و حاضر نخواهند شد با روند فعلی معامله کنند.
چرا در دورههایی که نوسانات اقتصادی و ابهامات زیاد است، معاملهگران به جای توجه به متغیرهای بنیادی اثرگذار بر سهمها، به دنبال تحولات زودگذر هستند و بر این اساس به خرید و فروش اقدام میکنند؟
کلیه بازارهای مالی ذاتا به دنبال نوسانات زودگذر در روند کوتاهمدت هستند. معامهگران در بازارهای مالی به چند گروه تقسیم میشوند که هر کدام استراتژیهای خاص خود را دارند. اما مشکلی که الان بازار ما دارد این است که توازن در آن به هم خورده است. یعنی در اصل میتوان گفت که هم حقوقی نگاه کوتاهمدت دارد، هم حقیقی نوسانگیر با نگاه سفتهبازانه و حتی حقیقی بنیادیکار بازار هم که قبلا بر اساس فاکتورهای بنیادی خرید میکرد، او هم نگاهش به بازار کوتاهمدت شده بنابراین توازن بازار به هم خورده است وگرنه هر کدام از اینها لازم و ملزوم هم هستند و کلیه بازارهای مالی احتیاج دارند که تمامی افکار در آن حضور داشته باشند و برآیند آنهاست که بازار مالی را میسازد. ولی متاسفانه به دلیل اینکه وضعیت اقتصادی کشور ما حتی برای میانمدت هم قابل پیشبینی نیست اکثر افراد نگاه کوتاهمدت و حتی سوداگرانه نسبت به بازارهای مالی دارند؛ یعنی انتظاری که از بازار دارند یک بازدهی فوقالعاده بالا در مدت کوتاه است.
اتفاقی که در دو سال اخیر افتاد چقدر در شکلگیری این روند موثر بوده است؟
اتفاقات سالهای ۹۸ و ۹۹ این روند را تشدید کرد. همچنان در بازار ما انتظار این است که سهم طی یک روند کوتاهمدت حداقل به ۱۰درصد سود برسد. البته الان همه میگویند هفتهای ۱۰درصد سود نمیخواهیم، هفتهای یکدرصد سود کافیست ولی در عمل اینطور نیست و به همین دلیل سهامدار وقتی میبیند سهمش یک هفته یا ۱۰ روز، روند رو به رشدی ندارد نسبت به فروش آن اقدام میکند. بگذریم از اینکه برای عدهای این فاصله زمانی یک روز و بعضا ساعت است.
اگر گزارش شرکتها و روند معاملاتی که در این شرکتها اتفاق میافتد و همچنین مدل معاملات نمادها بررسی شود میبینیم که بعضا حقیقی امروز در صف خرید سهمی بوده و همان سهم را فردا در صف فروش حاضر شده بفروشد! این یعنی فرد بر اساس روند معامله میکند نه متغیرهای بنیادی.
این نگاه کوتاهمدت و معاملهگری بر اثر هیجانهای زودگذر چقدر میتواند برای بازار آسیبزا باشد؟
هر چند معامله بر اساس روند در برخی شرایط و مقاطع بازدهی فوقالعاده جذاب دارد ولی رفتار تودهوار [تعبیری در بازارهای مالی] را تقویت میکند و باعث میشود بازارها از ذات خود فاصله بگیرند.
هر استراتژی و هر روش معاملاتی وزنی روی بازار دارد یعنی حتی کسی که نگاه کوتاهمدت دارد هم یک وزن مشخصی در بازار و روند معاملات دارد. معامله بر اساس نگاه کوتاهمدت و اخبار زودگذر و هیجانی امتیازش این است که حجم معاملات را بالا میبرد و بازار را منتفع و به نقدشوندگی سهم هم کمک میکند ولی اگر توازن بازار به هم بخورد وضعیت خطرناک میشود که متاسفانه اکنون توازن بازار به هم خورده است.
یعنی حقوقی هم نگاهش همان نگاهی است که حقیقی دارد بنابراین این استراتژی برای بازار ریسک ایجاد کرده است؛ یعنی سهمها به هیچ وجه بر اساس ارزندگی معامله نمیشوند و کلیه سهمها به یک خبر نوسان ۱۰درصدی نشان میدهند و سهامداران از آن نوسان ۱۰درصدی استفاده میکنند و دوباره وضعیت سهم برمیگردد؛ یعنی هر خبر خوبی الزاما حتی نمیتواند دو مثبت ۵ به سهمها بدهد. پیامدی که این روند برای بازار دارد این است که افراد بعد از این دنبال آن هستند که بر اساس خبر خرید و فروش کنند. در صورت بررسی وضعیت بازار در سه ماه اخیر میبینیم هر خبری که روی هر مجموعه یا سهمی آمده حداکثر توانسته یک تا دو روز آن سهم یا گروه را مثبت کند، روز دوم تقاضا توسط عرضه سنگینی که اتفاق افتاده سرکوب شده و حتی سهم روند منفی گرفته است.
در اینجا باید به این نکته نیز توجه داشت که وقتی این اتفاق میافتد نقدینگی در بازار امکان رشد منطقی را به بازار نمیدهد. زمانی که حجم نقدینگی در بازار برای رشد کافی نباشد، دائم سهامداران از سهمهای مختلف سوئیچ میکنند تا بتوانند سود بگیرند.
این موضوع در کنار اتفاقات سال ۹۸ و ۹۹ تشدید شده است؛ حتی اتفاق بدتری که افتاده این است که سهامداران سهم را امروز میخرند و روند سهم هم مثبت است اما زمانی که میبینند فردا سهمشان صف خرید نشد آن سهم را میفروشند و میروند روی گروه دیگر تا شاید از آن سهم استقبال شود.
اگر این اتفاق ادامه داشته باشد و سهامداران بخواهند بر اساس اخبار جلو بروند دو اتفاق خطرناک میافتد؛ یکی اینکه ایجاد خبر کاذب بیشتر میشود؛ یعنی خبر ایجاد شود تا بتوانند سهم را بفروشند. البته این موضوع قبلا هم در بازار بود ولی الان شدیدتر شده است چون حساسیت بازار نسبت به خبر بیشتر شده است. اتفاق بد دیگر این است که کار سازمان را روی نظارت سختتر میکند چون افراد دنبال این هستند که زودتر به اخبار دسترسی داشته باشند که بتوانند نوسان مثبتی روی سهم بگیرند.
اینکه سهامداران تازهکار توجهشان به اخبار و هیجان برای معامله بیشتر از متغیرهای بنیادی سهم بیشتر باشد قابل درک است اما چرا حقیقیهای کارکشته و به اصطلاح ارزشی و حتی حقوقیها هم این روند را برای معاملات در پیش گرفتهاند؟
در حوزه بازار سرمایه حتی یک تفکر غلط زمانی که عمومی شود، روند ایجاد میکند. مثلا در زمان رشد بازار میدیدیم بهرغم ارزندگی، اکثریت افراد نسبت به ارزندگی سهمی اذعان داشتند پس عملا تقاضا روی آن زیاد میشد و به تبع آن سهم بالا میرفت. در این موضوع هم وضعیت همین است. وقتی تفکر اکثریت بازار این باشد که بر اساس خبر خرید و فروش کنند، کسانی که با دیدگاه دیگری ترید میکنند اگر بر اساس این ساختار عمل نکنند چون اقلیت هستند کاملا سرکوب و متضرر میشوند بنابراین آنها هم این روش را در پیش گرفتهاند.
وزن این تفکر آنقدر بالا رفته که چارچوبی که قبلا در بازار وجود داشته، کاملا بههم خورده است. فرض کنیم فردی در این وضعیت بخواهد بنیادی خرید کند، وقتی سهمی را با این روش میخرد ممکن است آن سهم بین ۵ تا ۳۰درصد ریزش داشته باشد تا یک خبر خوب بیاید. خبر خوب که بیاید آن سهم ۱۰ یا ۱۵درصد رشد میکند اما این رشد حتی زیان آن فرد را جبران نمیکند چه برسد خواب پول او را توجیهپذیر کند.
بحثی که الان در بازار وجود دارد این است که فعالان جدید بازار میگویند کارشناس یا سهامدار خبره بازار نظرش این است که ما بازار را خراب کردیم اما من میگویم این تفکر بازار را خراب کرده است. این تفکر نشات گرفته از سیاستهای غلط اقتصادی است که موجب شده یک تورم فزاینده در مقطعی به وجود آید و رشد هزار درصدی روی سهمها اتفاق بیفتد. هنوز بازار سرمایه با آن روندی که سهمی را با تحلیل بخرد، نگهداری کند تا سهم رشد کند معامله نمیکند و الان فقط بر اساس خبر خرید و فروش انجام میشود.
راهکار تغییر این وضعیت و بازگشت به ریلی که سهمها بر اساس متغیرهای بنیادی معامله شوند، چیست؟
تنها چیزی که میتواند این مشکل را حل کند زمان است. در همه بازارهای مالی زمانی که یک طیف جدید و گروه جدید با حجم قابلتوجهی نقدینگی وارد بازار میشوند بازار را متلاطم میکنند و آن تفکر زمانی طول میکشد که در بازار حل شود و بر اساس چارچوبهای منطقی بازار عمل کند. بنابراین تنها راهکار زمان است یعنی باید یکی دو سال بگذرد تا بازار به این نتیجه برسد همان چارچوبی که قبلا نسبت به آن معتقد بود، چارچوب منطقیتری است و افردی که روزانه دادوستد میکنندهم کمکم متوجه خواهند شد که خرید سهم با مدل فعلی و بر اساس اخبار هیجانی توجیهپذیر نیست و رفتهرفته تفکرشان منطقیتر و ریسکگریزتر میشود و حاضر نخواهند شد با روند فعلی معامله کنند.
آموزش سهامداران و ایجاد قوانین جدید نمیتواند این روند را تغییر دهد؟
سرمایهگذار قبل از اینکه وارد بازار میشود باید این آموزشها را ببیند. زمانی که فرد وارد بازار شده و از این روش هم استفاده کرده و از قضا در مقطعی هم از آن منتفع شده است، دیگر آموزش نمیتواند روی او اثر بگذارد. مگر اینکه خودش به این نتیجه برسد که این تفکر در بلندمدت و میانمدت جوابگو نیست.
آموزش قبل از ورود باید اتفاق میافتاد. بعد از ورود دیگر آموزش آن خروجی مورد قبول را نمیتواند داشته باشد. مثل این میماند که ما الان به سهامداری که دو سال در بازار خرید و فروش میکند بگویم به جای معامله مستقیم، سرمایهات را در صندوق سرمایهگذاری بگذار! معلوم است این کار را نمیکند چون دو سال در این بازار فعالیت داشته و دیگر پذیرای این نوع سرمایهگذاری نیست؛ حتی اگر قوانین هم عوض شود. باید به این نکته نیز توجه کرد که اکنون بزرگترین مشکل بازار این است که پول در بازار نیست.
اگر پول در بازار باشد اینقدر سوئیچ در سهمها اتفاق نمیافتاد و سهامدار حداقل مدتی برای رشد سهمی که نسبت به خرید آن اقدام کرده صبر میکرد. الان وضعیت در بازار به گونهای است که وقتی سهامدار سهمش را میفروشد احساس برنده بودن در ذهن خود دارد. مخصوصا زمانی که بازار روند منفی دارد این حس بیشتر در سهامدار ایجاد میشود.
تردید بازار نسبت به ثبات متغیرهای بنیادی
حسام حسینی/ کارشناس بازار سرمایه
در مورد اینکه چرا سهامداران بدون توجه به متغیرهای بنیادی از جمله قیمتهای جهانی معامله میکنند باید گفت که به نظر میرسد در مقطع فعلی اتفاق بدی نیست و اتفاقا واکنش درستی است. بورس تهران به سهمهای کامودیتی خیلی سریع واکنش نشان میدهند. در حالی که در دنیا شرکتهای مرتبط با کامودیتی معمولا به قیمتهای استات اینقدر سریع واکنش نشان نمیدهند یعنی به این صورت نیست اگر قیمت اوره رشد کند بلافاصله قیمت سهم آن هم خیلی زود رشد کند. اما ما در سهمهای پتروشیمی در چند ماه اخیر ۱۰۰درصد بازدهی داشتیم. بنابراین بخشی از رشد قیمتها در بازدهیهای قبل منعکس شده است ولی اینکه چرا تداوم رشد قیمتها دیگر منعکس نمیشود به این موضوع برمیگردد که برای بازار این ابهام وجود دارد که قیمتها ماندگار خواهد بود یا نه! بنابراین بحث بر سر این است که قیمتهای جهانی ثبات خواهد داشت یا خیر. به همین دلیل مثلا روز یکشنبه با اینکه وضعیت بازارهای جهانی نزولی نداشت اما چون سهامداران نسبت به ثبات آن تردید داشتند، بازار منفی شد. آنچه مسلم است از یک جایی به بعد اینکه اثر قیمتها خیلی سریع منعکس نشود منطقیتر است تا اینکه بخواهد با هر رشدی در بازار جهانی، سهم هم ۱۰درصد بالا رود! بنابراین به عقیده من این اتفاق منطقی است که اگر احساس کنیم تا چند سال آینده قیمتها پایدار نباشد، سهمها هم با تغییرات قیمتهای جهانی همراه نباشند و اینکه با فاصله زمانی رشد کنند منطقیتر است.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد